جدول جو
جدول جو

معنی باب الله - جستجوی لغت در جدول جو

باب الله
(بُلْ لاه)
یکی از چهار دروازۀ حلب: حلب را شهری نیکو دیدم بارۀ عظیم دارد...قلعۀ عظیم همه پرسنگ نهاده بقیاس چند بلخ باشد همه آبادان و بناها بر سر هم نهاده و آن شهر باجگاه است میان بلاد شام و روم و دیار بکر و عراق... چهار دروازه دارد:باب الیهود، باب اﷲ، باب الجنان، باب الانطاکیه... (سفرنامۀ ناصرخسرو چ دبیرسیاقی ص 12، چ برلین ص 84)
لغت نامه دهخدا
باب الله
درخدا، در رحمت الهی: سامری را آن هنر چه سود کرد کان فن از باب الهش مردود کرد. (مثنوی)
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حبیب الله
تصویر حبیب الله
(پسرانه)
دوست و یار خداوند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از حبیب الله
تصویر حبیب الله
دوست خدا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بارک الله
تصویر بارک الله
هنگام اظهار شادی یا خشنودی یا تحسین کسی به کار می رود، آفرین، مرحبا مثلاً بارک الله، گل کاشتی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بیت الله
تصویر بیت الله
خانۀ خدا، کعبه
فرهنگ فارسی عمید
(بُلْ قِ لَ)
در اماکن مقدسۀ شیعه در عراق عرب و ایران، دری است که بسوی قبله باز شود. این رسم در قدیم نیز بوده و دروازه ای را که از طرف قبله بشهر وارد میشد باب القبله میگفتند. برای نمونه رجوع به الحلل السندسیه ج 2 ص 140 شود
لغت نامه دهخدا
(اَ دَلْ لاه)
خدا براندازد. خدا نیست کناد:
اشکمش گفتی جواب بی طنین
که اباد اﷲ کیدالکافرین.
مولوی.
- اباده اﷲ، نیست کناد خدای او را
لغت نامه دهخدا
(اِ نُلْ لاه)
لقب عیسی مسیح نزد ترسایان،
لغت نامه دهخدا
(بُتْ تَ)
نام دروازۀ جنوبی شهر آمد: و چهار دروازه بر این شهرستان (آمد) است همه از آهن بی چوب هر یکی روی بجهتی از جهات عالم... گویند جنوبی را باب التل... (سفرنامۀ ناصرخسرو چ برلین ص 11)
لغت نامه دهخدا
(بُ ل حِطْ طَ)
یکی از درهای بیت المقدس است...: و دری دیگر است در بیت المقدس همچنین در زمین برده که آنرا باب الحطه گویند و چنین گویند که در آن است که خدای عز و جل بنی اسرائیل را بدین در فرمود در رفتن بمسجد. قوله تعالی: ادخلوا الباب سجداً و قولوا حطهنغفر لکم خطایاکم و سنزید المحسنین. (سفرنامۀ ناصرخسرو چ برلین ص 39). و مؤلف عقدالفرید آرد: و در قرآن چنین آمده است: ’و قولوا حطه’ که مقصود لااله الا اﷲاست. ولی بنی اسرائیل ’حنطه’ گفته اند در حالی که تمسخر می کردند ازین رو خداوند آنانرا بموجب این کفر لعنت کرده. (عقدالفرید چ مصر 1359 هجری قمری ج 7 ص 298)
لغت نامه دهخدا
(بُلْ عِ لَ)
یکی از چهار در دیوار شمالی مسجد حرام:...چون از آن (باب الوسیط) بگذری سوی مشرق باب العجله است بیک طاق،... (سفرنامۀ ناصرخسرو چ برلین ص 106)
لغت نامه دهخدا
(بُذْ ذَ هََ)
یکی از ده دروازۀ قصرالمعزلدین الله بقاهره:... و این حرم را ده دروازه است بر روی زمین هر یک را نامی بدین تفصیل غیراز آنکه در زیر زمین است: باب الذهب.... (سفرنامۀ ناصرخسرو چ برلین ص 62).
آن خداوند که صد شکر کند قیصر
گر به باب الذهب آردش به دربانی.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
(بُدْ دِ لَ)
یکی از چهار دروازۀ شهر آمد: و چهار دروازه بر این شهرستان (آمد) است همه آهن بی چوب هر یکی روی بجهتی از جهات عالم. شرقی را باب الدجله گویند... (سفرنامۀ ناصرخسرو چ برلین ص 11)
لغت نامه دهخدا
(بُلْ خَ لَ)
سوق البار، شهریست به یمن بین صعده و عثر و آن بین خصوف و مینا است، (از معجم البلدان: بار)، و رجوع به سوق البار شود
لغت نامه دهخدا
(بُلْ حَ بَ)
یکی از چهار دروازۀ باروی بغداد:.... و چون خلافت بمستظهر بالله احمد بن المقتدی رسید آنرا (بغداد را) بارو و خندق به آجر ساخت. دور بارو بطرف شرقیش که آنرا حرمین خوانند هجده هزار گام است و چهار دروازه دارد: باب خراسان و باب خلیج و باب الحلبه... (نزهه القلوب چ لیدن 1331 ه. ق. ج 3 ص 34). یاقوت گوید: حلبه محلۀ بزرگ وسیعی است در مشرق بغداد نزدیک باب ازج و در مواضع دیگر
لغت نامه دهخدا
(بُلْ ؟)
دروازه ای به بغداد. (عیون الانباء ج 1 ص 303)
لغت نامه دهخدا
(بُسْ سَ لَ)
یکی از هفت دروازۀ کهندز شهر بخارا، بنا بروایت المقدسی ص 280. (احوال و اشعار رودکی، نفیسی ج 1 صص 78-79)
لغت نامه دهخدا
بندگان خدا: خدایگان معظم اتابک اعظم سرملوک زمان ناصر عباد الله. (سعدی کلیات)
فرهنگ لغت هوشیار
مینو در (مینو دریا باب الجنه قزوین تهران چاپ دانشگاه اردیبهشت 1337)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابن الله
تصویر ابن الله
خداپور پسرخدا پورخدا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بسم الله
تصویر بسم الله
بنام خدا
فرهنگ لغت هوشیار
نیوساو از مدارج عالی سیرالی الله است. سیرالی الله وقتی بپایان میرسد که سالک وجود خود را از ما سوی الله قطع کند و سیر فی الله آنگاه محقق شود که بنده را بعد افنای مطلق وجودی و ذاتی مطهر از لوث حدثان ارزانی دارد توضیح محبوب چون خواهد که محب را برکشد نخست هر لباسی که او برکشد و بدل آن خلعت صفات خود درپوشد. پس بهمه نامهای خودش بخواند و بجای خودش بنشاند یا در موقف المواقفش موقوف گرداند یا بعالمش بهر تکمیل ناقصان باز گرداند. چون بعالمش مراجعت فرماید آن رنگهای عالم که از وبر کشیده بود اکنون برنگ خود در وی پوشاند عاشق چون در کسوت خود نگرد خود را برنگ دیگر بیند حیران بماند. . درخود نگرد همگی خود او را یابد... در هرچه نظر کند وجه دوست بیند معلوم کند که: کل شی هالک الوجهه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیت الله
تصویر بیت الله
کعبه، بیت الحرام
فرهنگ لغت هوشیار
بخش انگیزه ها بخشی از نوشتار پزشکی درباره بیماری ها یکی از فصول طب است که در آن از اقسام امراض بحث شود: باز کن طب را بخوان باب العلل تاببینی لشکر تن را عمل. (مثنوی)
فرهنگ لغت هوشیار
آفرین خدای برتو باد،خجسته باد،آفرین،فری،آباد،یا بارک الله. آفرین خدای برتو باد: از این عجب تر سخاوت تو که چنین چیزی فاخر بدست آوردی و بنزدیک ما فرستادی بارک الله علیک
فرهنگ لغت هوشیار
به دستوری خدا به پروانه خدا بد ستوری خدای باجازه حق تعالی: واندر خواهم از دوستان دعا کنند بتوفیق یافتن بجواب کردن بصواب باذن الله تعالی عزوجل
فرهنگ لغت هوشیار
خدا زیاد کناد، افزون کناد خدای، یا زاد الله تقدیسها. خداوند پاکی او را افزون کناد، (چون من از حضرت مقدسه نبوی امامی - زادالله تقدسیها - بفرمان امام حق... . بدین زمین آمدم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حزب الله
تصویر حزب الله
خداپرستان گروه خدا
فرهنگ لغت هوشیار
خدای پاکیزه گرداناد... . یا طبی الله تربته خدای خاک (قبر) او را پاکیزه گرداناد، (پس از ذکر نام مرده گویند) : اما در روزگار ما هم از خلفاء بنی عباس ابن المستظهر المسترسد بالله امیر المومنین - طیب الله تربته و رفع فی الجنان رتبته - از شهر بغداد خروج کرد... یا طیب الله رمسه. خدای خاک قبر او را پاکیزه گرداناد، (پس از ذکر مرده گویند) یا طیب الله روضته. خدای باغ (مرقد) او را پاکیزه گرداناد، (پس ازذکر نام مرده گویند) یاطیب الله فاک. خدای دهانت را پاک و پاکیزه گرداناد، (پس از شنیدن خطابه ای نیک یا آوازی خوش شنوندگان گوینده و خواننده را گویند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بسم الله
تصویر بسم الله
((بِ مِ لْ لا))
به نام خداوند، به نام خدا (جمله ای که فارسی زبانان هنگام شروع کاری یا قدم نهادن در جایی گویند)، بفرما میل کن، بخور، نوعی تعارف برای این که کسی پیشقدم شود، بفرمایید، پیش افتید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حزب الله
تصویر حزب الله
((حِ بُ))
حزبی که اعضای آن فقط معتقد به اسلام و تابع مکتب الله هستند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بیت الله
تصویر بیت الله
((~. لْ لا))
خانه خدا، کعبه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بارک الله
تصویر بارک الله
((رِ یا رَ کَ لْ لا))
باریکلا، آفرین خدا بر تو باد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بارک الله
تصویر بارک الله
آفرین
فرهنگ واژه فارسی سره